امروز جمعه ۲۲بهمن۱۴۰۰ یاد گرفتم که

بخش نخست: گوش‌دادن به فایل صوتی؛

منبع: وب‌سایت متمم، فایل صوتی تفکر سیستمی از محمدرضا شعبانعلی

۱

تفکر سیستمی را موضوعی پیچیده و شیک و عجیب و مجلسی جلوه‌ داده‌اند. کسانی که درباره آن نمی‌دانند، فکر می‌کنند موضوع دیرفهم و دیرهضم و غیرکاربردی است و کسانی که آن را فهمیده‌اند می‌دانند چقدر برای آدم‌ها ضروری و حیاتی است.

۲

تفکر سیستمی از جنس راهکار است و نه توصیه اخلاقی؛

۳

تفکر سیستمی نیاز تک‌تک ما آدم‌هاست، با هر نوع طرز تفکر و با هر نوع سمت و شغل و جایگاهی؛

۴

اگر دغدغه ارتقای کیفیت زندگی مادی و معنوی و فردی و سازمانی داریم، به تفکر سیستمی نیاز داریم؛

۵

ریشه‌ای و عمیق‌تر نگاه کردن به مسائل و چالش‌ها و مشکلات، کار تفکر سیستمی است؛

۶

این تفکر سیستمی، موضوع جدید امروزی نیست، همان حکمت مطرح‌شده در ادبیات گذشتگان است. همان حکایت نجات‌دادن آدم‌هایی است که در رودخانه می‌افتادند و مردی در کنار رودخانه ایستاده بود و مدام از صبح تا عصر در حال نجات دادن آن‌ها بود.

هر چقدر مردم را نجات می‌داد، باز می‌دید هنوز آدم هست که توی آب افتاده و دارد غرق می‌شود. از بس تلاش کرده بود دیگر خسته و غمزده و مایوس شده بود و توان پریدن و نجات‌دادن نداشت. یک نفر از آنجا رد می‌شد، وقتی او را دید، به سمتش رفت و گفت به جای اینکه این پایین‌دست رودخانه هی مردم را نجات بدهی. برو اون بالا، ابتدای رودخانه، یه نفر دیوونه ایستاده هی داره مردم رو هل می‌ده می‌اندازه توی آب. تو اون دیوانه را باید بگیری؛ وگرنه تمام عمرت باید بایستی و مردم رو نجات بدی.

۷

خیلی وقت‌ها عوارض بیماری را می‌بینیم و می‌خواهیم با مسکن و دارو درمان کنیم. ریشه اصلی مشکل را پیدا نمی‌کنیم

 

بخش دوم: مطالعه کتاب

۸

کتاب درباره خوشبختی است. تیتر اصلی کتاب هم این است: «در جستجوی خوشبختی؛ از ارسطو تا علم مغز» نوشته سیسلا باک؛ ترجمه افشین خاکباز. فرهنگ نشر نو

۹

برای چه این کتاب را می‌خوانم؟

شاید می‌خواهم برای این سؤال‌ها جوابی بیابم. اینکه در پس ذهن بیشتر آدم‌ها ابهامی درباره خوشبختی وجود دارد. به چه آدمی خوشبخت می‌گوییم. آیا آن که خوشبخت می‌خوانیمش، خودش هم همین اعتقاد را دارد.

۱۰

چه کار کنیم تا خوشبخت شویم؟ خوشبختی واقعی چیست؟ خوشبخت‌ترین آدم روی زمین چه کسی بوده است یا هست؟ خوشبختی چگونه سنجیده می‌شود؟ خوشبختی موقتی است یا دائمی؟ خوشبختی را چگونه می‌توان به دست آورد؟ آیا خوشبختی حس درونی است یا به بیرون و محیط نیز وابسته است؟ چرا باید خوشبخت شد؟ چرا باید برای رسیدن به خوشبختی تلاش کرد؟ اصلا باید تلاش کرد؟ خوشبختی چه معیارهایی دارد؟ خوشبختی با رضایتمندی چه تفاوتی دارد؟ آیا می‌توان همیشه خوشبخت بود؟ آیا خوشبختی آموختنی است؟ و…

۱۱

بعد از اینکه این سؤال‌ها در ذهنم چرخ زدند، به سراغ کتاب می‌روم؛

۱۲

امروز یاد گرفتم چقدر دیدگاه‌ها و تعریف‌ها و برداشت‌های مختلفی درباره خوشبختی وجود دارد؛

۱۳

امروز یاد گرفتم خوشبختی برای برخی فیلسوفان دیدگاه بیرونی دارد یعنی پول و خانه و املاک؛

۱۴

امروز یاد گرفتم خوشبختی از دید برخی دیگر از فلاسفه، درونی است. همراه با فضیلت است؛

۱۵

امروز یاد گرفتم خوشبختی از دیدگاهی این است که هر کس که خدا را دارد خوشبخت است؛

۱۶

امروز یاد گرفتم یکی از عواملی که کیستی ما را تعیین می‌کند واکنش ما در برابر شرایط متغیری است که بر زندگی‌مان تأثیر می‌گذارد؛

۱۷

امروز یاد گرفتم برخی فرضیات اغلب ناگفته درباره خوشبختی عبارت‌اند از اینکه چه کسی حق دارد برای دستیابی به خوشبختی تلاش کند؟ چه کسی سزاوار خوشبختی است و چه کسی نیست؟ آیا خوشبختیِ برخی نیازمند حذف یا استثمار دیگران است یا خیر؟

۱۸

اعتراض برخی در حوزه فلسفه و بهداشت عمومی به نویسنده کتاب نیز جالب‌توجه است. اینکه چرا حالا باید این موضوع را مطالعه کنیم؟

با توجه به نگرانی‌ها و ناامنی‌ای که در زمانه ما حکم‌فرماست و افراد بی‌شماری که در فقری وحشتناک به‌سر می‌برند، در جنگ‌ها نابود شده‌اند یا با خطر گرسنگی و بیماری‌های واگیر و خشکسالی و سیل روبه‌رو هستند، آیا چنین کاری تجملاتی نیست؟

آیا نباید به جای خوشبختی با تمرکز بر رنج آغاز کنیم؟

۱۹

امروز یاد گرفتم سِنِکا، اندیشمند رواقی رومی بوده است و زمانی اثرگذارترین نامه‌هایش را درباره خوشبختی به دوستش لوسیلیوس نوشت. لوسیلیوس دست‌نشانده امپراتور نرون بود و سرانجام او را به خودکشی وادار کرد.

۲۰

امروز یاد گرفتم در فرانسه سده شانزدهم، میشل دو مونتنی با وجود اینکه بیشتر سال‌های عمرش را در سایه جنگ و بیماری‌های فراگیر سپری کرد، لذت ماندگار خود را از بسیاری جنبه‌های زندگی هر روزه بیان کرد.

۲۱

نویسنده تأکید می‌کند مطالعه خوشبختی هرگز مسئله‌ای تجملی نبوده است که بتوان تا زمانی که آرامش و آسودگی بیشتری برقرار شود، به تعویق انداخت؛ بلکه با توجه به تغییر بی‌سابقه درک بیشتر مردم از امکان دستیابی به خوشبختی در زندگی خویش، اکنون بررسی آن، ضروری‌تر است

۲۲

نویسنده به مسئله خوشبختی از چند جنبه مختلف نگریسته است:

  • بررسی شرح‌های افراد از تجربه خوشبختی؛
  • طرح این پرسش که فیلسوفان و متألهان و تاریخ‌نگاران چگونه آن را تحلیل می‌کنند؛
  • بررسی منابع علمی غنی‌ای که اکنون در حوزه‌هایی همچون روان‌شناسی، اقتصاد، مراقبت‌های بهداشتی، ژنتیک و علوم مغزی در اختیار ما قرار دارد

۲۳

امروز یاد گرفتم کتاب پرفروش نورمن وینسنت پیل در سال ۱۹۵۲ با عنوان «قدرت تفکر مثبت» به عنوان خودآموز زندگی سعادتمندانه‌تر این ادعا را مطرح می‌کرده است که خوشبختی برای کسانی دست‌یافتنی است که پذیرای نظرهای آنان باشند و کارهایی را که آنان تجویز می‌کنند، انجام می‌دهند.

۲۴

امروز یاد گرفتم کتاب‌هایی از قبیل «خوشبختی با دوراندیشی جسورانه» اثر هوراس فلچِر در زمره کتاب‌های پرشماری بودند که به هر آن کس مایل بود تغییرات فردی پیشنهادی نویسندگان را در خود ایجاد کند، وعده خوشبختی می‌دادند.

۲۵

امروز یاد گرفتم خوشبختانه بیشتر مردم فکر نمی‌کنند که زندگی‌ای کاملا شوربختانه دارند؛ بلکه اکثر آن‌ها حتی در جوامع فقیر خود را تقریبا خوشبخت یا کاملا خوشبخت می‌دانند.

۲۶

امروز یاد گرفتم تصور اینکه خوشبختی هیچ‌ ربطی به سطح زندگی ندارد و همه افراد با وجود فقر یا بیماری یا سلب حقوق اساسی بشر به یکسان از آن برخوردار می‌شوند یا اینکه در محاسبه سطوح خوشبختی نباید چنین حقوقی را در نظر گرفت نیز اشتباه و در واقع برخوردی احساسی است.

۲۷

امروز یاد گرفتم پژوهشگران دریافته‌اند که رشد اقتصادی، آزادی انتخاب، احترام به حقوق بشر و بردباری اجتماعی همه به خوشبختی بیشتر کمک می‌کند.

۲۸

نویسنده این سه کتاب را در تدوین کتابش مفید می‌داند: مطالعه رابرت مازی مورخ فرانسوی درباره اندیشه خوشبختی در سده هجدهم؛ «اندیشه خوشبختی» اثر وی.جی. مک‌گیل فیلسوف آمریکایی که جامع‌ترین مطالعه تاریخی نظریه‌های فلسفی خوشبختی بود؛ کتاب «جست‌وجوی خوشبختی» اثر پیتر کنل، زندگی‌نامه‌نویس و خاطره‌پرداز و مورخ هنر و ادبیات که تجربه‌های زیبایی‌شناسانه و خلاقانه‌ای را بیان می‌کند که نشان می‌دهد چگونه آنچه او نگاهِ شاد می‌نامد به درک ما از خوشبختی کمک می‌کند.

۲۹

ژان ژاک روسو، اعترافات، ۱۷۸۲:

چگونه باید چیزی را بازگو کنم که نه گفته شده، نه انجام شده، و نه حتی به اندیشه درآمده است؛ بلکه فقط آن را چشیده‌ام و احساس کرده‌ام، و یگانه موضوع خوشبختی من نیز همین احساس بوده است؟ با طلوع آفتاب از خواب برخاستم و حال خوشی داشتم؛ به پیاده‌روی رفتم و حال خوشی داشتم؛ مادرم را دیدم و حال خوشی داشتم؛ او را ترک گفتم و حال خوشی داشتم؛ به قلمستان و دامنه تپه‌ها رفتم، دره‌ها را گشتم، خواندم و وقت‌گذرانی کردم؛ در بوستان قدم زدم، میوه‌ای چیدم، در کارهای خانه کمک کردم و خوشبختی همه جا مرا تعقیب می‌کرد.

۳۰

نویسنده می‌گوید وقتی کسی از من می‌پرسد این کتاب درباره چیست و پاسخ مرا می‌شنود، همین که به واژه «خوشبختی» اشاره می‌کنم، دچار تردید می‌شود. انگار به درون خود می‌نگرد و برخی تجربه‌های شدید احساس خوشبختی را به خاطر می‌آورد.

۳۱

امروز یاد گرفتم چارلز داروین معتقد بود که جلوه‌های احساسات اصلی، همچون لذت و خشم و نفرت و اندوه، جهان‌روا هستند؛ و لذت، هنگامی که شدید باشد، همه‌جا حرکاتی همچون رقص و کوبیدن دست‌ها به یکدیگر و قهقهه خنده را به دنبال دارد.

۳۲

امروز یاد گرفتم پل اِکمن، روان‌شناسی بود که مجموعه‌ای از عکس‌های صورت‌هایی که خوشحالی و نفرت و تعجب و ترس و اندوه و خشم را نشان می‌دهند، به افرادی از فرهنگ‌های مختلف نشان داد و به این ترتیب این مشاهدات داروین را گامی به پیش برد.

۳۳

امروز یاد گرفتم متیو ریکارد، یکی از مردمان خوشبخت زمین نامیده‌اند. آون فلاناگان فیلسوف می‌نویسد اگر از او بپرسند که ایا ریکارد خوشبخت‌ترین فردی بود که تاکنون می‌زیسته، پاسخ خواهد داد که «بله».

ریکارد در مؤسسه پاستور پاریس زیست‌شناسی خوانده بود و در ۲۶ سالگی این مؤسسه را ترک کرد و به دارجیلینگ هند رفت و شاگرد یک استاد تبتی شد. او به عنوان مترجم با دالایی لاما سفر کرده و با سخنرانی و نوشتن درباره بودیسم تبتی و جست‌وجوی خوشبختی مخاطبان بسیاری یافته است. او در کتاب خوشبختی، زندگی قبلی خود را با حس شکوفایی‌ای که در هر لحظه از زندگی‌اش تجربه کرده مقایسه می‌کند: تغییری که به اقبال بلندش در ملاقات با افراد شگفت‌انگیزی نسبت می‌دهد که هم خوب بودند و هم مهربان.

۳۴

ویلیام جیمز در کتاب «انواع تجربه دینی» (۱۹۰۲) بررسی می‌کند که چگونه مردم در سنت‌های معنوی مختلف با شیوه‌های مختلفی همچون مراقبه و دعا و روح‌جویی بر خوشبختی و شوربختی تمرکز می‌کنند.

۳۵

کسانی که دفترچه خاطرات می‌نویسند اغلب سعی می‌کنند تجربه‌های آنی خود را دقیق‌تر بنویسند. دفترچه خاطرات کلر پیک، دختر هجده‌ساله فرانسوی که آن را در دهه ۱۸۶۰ نوشته است، از این نمونه است.

۳۶

کلر، دفترچه خاطرات خود را اقدامی از سر آزادی می‌دانست و گویی پا جای پای مونتنی می‌گذاشت:

«گاهی از چشیدن مزه هستی، البته نه هستی مبتذل و مادی خوردن و نوشیدن و تماشای چیزهای زیبا و شنیدن صداهای شیرین، بلکه خوشبختی متفاوت و ظریف برخاسته از اینکه بخشی از کلی عظیم هستم و با زندگی خود، برداشت‌های خود و اندیشه‌های خود کلیتی را می‌سازم، شادی‌ای بدیع را احساس می‌کنم. حق «من» گفتن که خداوند به ما ارزانی داشته چیزی زیبا و والاست و توانایی اندیشیدن از آن نیز والاتر است.

۳۷

آیریس مرداک، رمان‌نویس و فیلسوف (که خود در سرتاسر عمر خاطراتش را می‌نویسد)، می‌گوید یادگیریِ توجه به حوزه‌های عمیق حساسیت و تخیل خلاقانه، حرکت از یک حالت ذهنی به حالتی دیگر، تغییر دلبستگی‌ها، و عشق‌ورزیدن و احترام به جزئیات تصادفی جهان که به ما اجازه می‌دهد درک عمیق‌تر و غنی‌تری از آنچه مدم درباره زندگی‌شان می‌گویند، به دست آوریم، اهمیت بسیاری دارد.

۳۸

مرداک می‌گوید: «هر داستانی که درباره خویشتن می‌گوییم، به ما تسلی می‌بخشد، چون به چیزی که در غیر این صورت به نحو تحمل‌ناپذیری تصادفی و ناقص می‌نماید الگویی را تحمیل می‌کند. با وجود این، زندگی انسان ناقص است و به تصادف بستگی دارد. نقش تراژدی و همچنین کمدی و نقاشی این است که رنجِ بدون هیجان و مرگِ بدون تسلی را به ما نشان دهد»

تا صفحه ۴۰ کتاب.

 

بخش سوم: زبان انگلیسی

  • cheery: Lighthearted شاد، سرحال، خوشحال، زنده‌دل
  •  filthy :Dirty   کثیف، پلید، ناخوشایند
  •  stare :gaze  نگاه خیره، زل‌ زل نگاه‌کردن
  • prank : trick شوخی، حقه، نیرنگ

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *