«من این درس رو یاد نمیگیرم»
«من این مطلب رو ده بار خوندم ولی توی ذهنم نمیره»
«من این موضوع رو یاد نگرفتم فقط حفظش کردم»
«بچهام خیلی باهوشه ولی هر چی یاد میگیره زود فراموش میکنه»
«بچه من حفظیاتش خوبه ولی درسهای فهمیدنی رو یاد نمیگیره»
«بچهام هرچی بیشتر باهاش کار میکنم، کمتر یاد میگیره»
شاید این عبارتها یا جملههایی مشابه آن را گفته یا شنیده باشید. بهواقع موضوع یادگیری، همیشه دغدغه بسیاری از پدران و مادران و معلمان و دانشآموزان بوده و خواهد بود.
بهواقع چگونه است که موضوع یا درس یا مطلبی که آموزش داده میشود آنگونه که باید یاد نمیگیریم. آموزش درست انجام نمیشود؟ یادگیری اشکال دارد؟ یا هر دو؟
پژوهشها و مقالههای مختلف هیچکدام تعریف مشترک و یکسانی از یادگیری ارائه ندادهاند و هریک از صاحبنظران و دانشمندان، یکی از جنبههای یادگیری را مهمتر و شاخصتر نشان دادهاند و حتی برخی از آنها یادگیری را به عوامل و عنصرهای متفاوتی منوط کردهاند. برای مثال، به اعتقاد روانشناسان رفتاگرا، تا زمانی که تغییری در رفتار فرد روی ندهد و دیگران به طور عینی آن تغییر را مشاهده نکنند، یادگیری انجام نشده است. حال آنکه گروهی دیگر از اندیشمندان، تغییر در نگاه و نگرش و ذهنیت افراد را نوعی یادگیری میدانند. بسیاری از دانشمندان بر این باورند یادگیری نوعی تعامل بین دانستههای قبلی و آموختههای جدید است. قرار نیست وقتی موضوع جدیدی به ما آموزش داده میشود، تمام آنچه از قبل راجع به آن موضوع میدانیم، نادیده بگیریم یا آن را غلط بپنداریم.
هنر یادگیرنده این است که نوعی تطابق و توافق و تعامل بین آنچه از قبل درباره آن موضوع میداند و آنچه به تازگی یاد گرفته است، ایجاد کند.
بهواقع یادگیری نیز خود نوعی مهارت است. مثل یادگیری مهارت نواختن موسیقی یا یادگیری مهارت رانندگی. بهواقع باید بگوییم: «یادگیری مهارت یادگیری» یا «یاد بگیریم چگونه یاد بگیریم». مهارتی که باعث میشود یادگیریمان، عمیق و دائمی و البته لذتبخشتر و اثربخشتر باشد. این مهارت را باید آموخت و تمرین کرد تا در آن مسلط شد.
یادگیریِ یادگیری
خانم باربارا اوکلی در دوره Learning How to Learn به طور دقیق و جامع درباره چگونگی یادگیری یا همان «یاد بگیریم چگونه یاد بگیریم» توضیح میدهد.
وی بحث خود درباره یادگیری را با سؤال آغاز میکند: «اگر نتوانیم موضوعی را متوجه شویم، چه میکنیم؟» و خود بلافاصله پاسخ میدهد: «برای زامبیها بسیار ساده است. زامبیها میتوانند سرشان را مرتب به دیوار بکوبند».
سپس وی با مطرحکردن دو نوع روش فکرکردن متفاوت، سعی میکند نحوه یادگیری ما را تبیین کند.
تفکر متمرکز و پراکنده
یافتههای پژوهشگران نشان میدهد دو روش کاملاً متفاوت برای فکرکردن داریم موسوم به روش متمرکز و روش پراکنده. خیلی از ماها روش متمرکز را میشناسیم. وقتی روی مسئلهای متمرکز میشویم تا آن مشکل یا مسئله را حل کنیم، بهواقع در حال استفاده از این روش تفکر هستیم. اما روش تفکر پراکنده چطور؟ چقدر آن را میشناسیم؟ بسیاری از روش تفکر پراکنده بیاطلاعند؛ حال آنکه تأثیر و نقش چشمگیری در موفقیت آنها ایفا میکند.
تشابه و مقایسه یا آنالوژی؛ روشهایی عالی برای یادگیری
چنانچه بخواهیم از دو تکنیک قیاس و تشابه برای فهمیدن دو حالت فکرکردن استفاده کنیم، میتوانیم این دو روش فکرکردن را با بازی پینبال مقایسه کنیم. آیا با نحوه انجام این بازی آشنا هستید؟
در بازی پینبال پیستون را که بالا بکشیم و سپس رها کنیم، توپ شروع به حرکت و چرخیدن میکند و به موانع لاستیکی برخورد میکند و اینگونه امتیاز میگیریم.
خب چنانکه در تصویر نیز میبینید، این مغز ماست: گوشها در دو طرف و چشمها در بالا. میتوانیم دستگاه پینبال را درست داخل مغز قرار دهیم.
روش فکرکردن متمرکز
در تشبیه حالت فکر کردن متمرکز به بازی پینبال، موانع لاستیکی آبی بسیار نزدیک به هم قرار دارند. الگوی فکرکردن متمرکز در بالای مغز تشکیل میشود و نشاندهنده الگویی آشنا در فرآیند فکر کردن است. فرآیندی ساده مانند جمع کردن چند عدد باهم یا کمی پیچیدهتر مانند نقد ادبی یا محاسبه جریانهای الکترومغناطیسی. وقتی به مسئلهای فکر میکنیم، فرآیندی ساده و روان آغاز میشود. توپ پلاستیکی شروع به حرکت میکند و سپس در حالیکه در اطراف موانع گردش میکند، میتوانیم مسئله مدنظرمان را حل کنیم یا موضوعی مرتبط با آنچه از قبل با آن آشنایی اولیه داریم، درک کنیم.
این فرآیند فکر کردن به نوعی مانند سفر در مسیری آشنا و هموار است.
روش فکرکردن پراکنده
اما چنانچه روی مسئلهای کار کنیم که نیازمند افکار جدید باشد؛ یعنی مفهوم هایی که قبلاً راجع به آنها فکر نکردهایم و آشنایی نداریم، وضع فرق خوهد کرد. این حالت با الگوی عصبی در قسمت پایین پینبال نشان داده میشود. به عبارتی وقتی قبلاً دربارهی آن مفهوم فکر نکرده باشیم، حتی نمیدانیم که این الگو چگونه است یا کجا قرار دارد.
سؤالی که ممکن است مطرح شود اینست که بنابراین چگونه نخستین بار این نحوه فکرکردن روی میدهد؟ آن هم وقتی نمیدانیم الگوی مدنظر کجا و چگونه است. دردسر تازه اینکه مانعهای لاستیکی هم مانع میشوند تا به هر مسیری دسترسی پیدا کنیم و راهمان را مسدود میکنند.
برای دستیابی به ااین الگوی جدید، نمیتوانیم از تفکر متمرکز استفاده کنیم و به طرز فکر متفاوتی نیاز داریم. این طرز فکر متفاوت را به عنوان تفکر پراکنده نام میبرند. در این حالت موانع از هم فاصله دارند. وقتی فرایند فکرکردن آغاز میشود، این فرایند میتواند مسیر زیادی را طی کند بدون اینکه به مانعی برخورد کند. در حالت تفکر پراکنده، مسائل را از زاویه و دیدی بسیار متفاوت نگاه میکنیم و درنتیجه مسیرهای عصبی جدیدی در مغزمان ایجاد میکنیم.
هرچند در این حالت نمیتوانیم آنگونه که باید تمرکز کنیم تا به طور دقیق و کامل پاسخ نهایی مسئله را بیابیم اما نکته اینست که دستکم به سرنخ و روش چگونگی رسیدن به پاسخ دست مییابیم.
نکته پایانی
و نکته پایانی در این بحث اینکه براساس پژوهشهای انجامشده، نمیتوانیم به طور همزمان در هر دو حالت تفکر متمرکز و پراکنده باشیم. به عبارت بهتر، ما یا در حالت تفکر متمرکز هستیم یا در حالت تفکر پراکنده. به نوعی شبیه یک سکه است که در هر لحظه فقط یک طرف آن را میتوانیم ببینیم.
برای بهتر فکرکردن و سریعتر و بیشتر بهخاطرآوردن، این امکان برایتان فراهم است تا با کلیک روی دوره غیرحضوری تقویت حافظه: از عادی تا عالی، همین حالا آن را تهیه کنید.
انشاءالله گامبهگام اصول و مراحل و نحوه یادگیری مؤثر و عمیق و ماندگار را در قالب نوشته و فایل صوتی و تصویری و… به اشتراک خواهم گذاشت.
سپاس از همراهیتان.
دکتر مجید نعیمیاوری