یادگیری سازگار با مغز

یادگیری سازگار با مغز؛ چگونه بهتر و راحت‌تر یاد بگیریم؟

مقدمه

شما چند درصد از حرف‌ها و گفته‌ها و متن‌هایی که می‌شنوید یا می‌خوانید در ذهنتان می‌ماند؟ به میزان یادگیری خودتون فکر کردید؟ ارتباط یادگیری با مغز چیه؟ یادگیری ریاضی و ادبیات با هم فرق می‌کنه؟ چرا بعضی‌ از بچه‌ها خواندن رو خیلی سریع یاد می‌گیرند و عده‌ای هم به سختی این فرآیند رو طی می‌کنند؟ چرا دانش‌آموزان روز بعد از تعطیلات آخر هفته، درس رو به‌طور عالی یاد می‌گیرند ولی روز دوم هفته طوری عمل می‌کنند انگار تابه‌حال اون اطلاعات رو نشنید‌ه‌اند؟ در هر سن و جایگاه و شغلی هستیم، برای درک مغز و چگونگی یادگیری چه کارهایی کرده‌ایم؟ به چه کسانی مراجعه کرده‌ایم؟

اگر خودرومان خراب شود، به‌ناچار برای تعمیر آن به مکانیک مراجعه می‌کنیم. چنانچه نیاز به راهنمایی در امور حقوقی داشته باشیم، به نزد وکیل می‌رویم. اما برای این‌که درباره یادگیری و مغز خودمان بدانیم چه کرده‌ایم؟ نزد معلم‌هایمان رفته‌ایم؟ به احتمال، پاسخ به این سؤال، منفی است. باوجود این، بسیاری از ما به‌عنوان پدرومادر با اعتماد کامل به معلمان عزیز و دوست‌داشتنی فرزندانمان، این باور و امید را داریم که آن‌ها در باره مغز و فرآیندهای یادگیری، اطلاعاتی دارند.

البته معلمان هم گناهی ندارند حتی دانشمندان علم عصب هم در باره بخشی از عملکرد مغز باهم توافق ندارند.

یادگیری درباره مغز

با سرعت‌ بی‌سابقه‌ای درباره مغز می‌آموزیم. جری جانووسکی، دانشمند طراز اول علم عصب و متخصص یادگیری و حافظه از دانشگاه علوم بهداشت ارگون در پورتلند می‌گه: «هر آنچه دو سال پیش یاد گرفته‌اید، دیگر کهنه شده است… علم عصب در حال انفجار است»

هنوز الگوی منسجم و کلی از چگونگی عملکرد مغز نداریم؛ ولی به آن اندازه درباره مغز می‌دانیم که در نحوه تدریس خود، تغییراتی اساسی ایجاد کنیم.

هر چند سؤال‌های بسیاری درباره مغز، بی‌جواب باقی مانده‌اند؛ اما آنقدر اطلاعات داریم که بهتر و مؤثرتر بتوانیم یاد بگیریم و به دیگران از جمله فرزندان و دانش‌آموزان و اطرافیان در انجام بهتر کارهایشان یاری دهیم. با درک نحوه یادگیری مغز، بهتر می‌توانیم یاد بگیریم و درنتیجه علاوه بر صرفه‌جویی در پول و وقت و انرژی‌مان، موفقیت‌های بیشتری نیز در تربیت و پرورش فرزندانمان به‌دست می‌آوریم.

حقیقت اینه پیش از هر کاری و هر آموزشی در کلاس و مدرسه باید درباره روش یادگیری مغز بدانیم یعنی آموزش و یادگیر‌ی و تدریس باید براساس آشنایی و دانش و تخصص ما درباره روش یادگیری مغز مبتنی باشد. این‌که بگوییم برای آموزش و تدریس نیازی نیست که درباره مغز و شناخت مغز بدونیم، انگار مثل اینه بیان کنیم پزشک برای درمان بدن نیازی ندارد بدن انسان را بشناسد.

به طور معمول، مواد درسی به طور جداگانه تدریس می‌شوند و خیلی کم تلاش می‌شود تا به دانش‌آموزان کمک کنند تا ببینند چطوری این اطلاعات در زندگی آن‌ها استفاده می‌شود یا می‌تواند استفاده شود. بسیاری از بچه‌ها اصلا و هرگز نمی‌فهمند که چطور محتوایی را که به آن‌ها آموخته می‌شود با طرح بزرگ‌تری از اشیا مطابقت دارد. خیلی از ماها هستیم که در دوران مدرسه و تحصیل، در درس‌های خاصی نمره‌های خوب و عالی گرفتیم ولی اقرار می‌کنیم و معترفیم که هرگز از آنچه یاد گرفتیم، استفاده نکردیم. چون بیرون از محیط، به ما آموزش داده‌ شده‌اند. آیا انچه در درس تاریخ و جغرافیا یاد گرفتیم به ما کمک کرد تا وقایعی را که در دنیای امروز روی می‌دهد، بفهمیم؟ آیا نمره ۲۰ ما در درس ریاضی و جبر و هندسه، کمکی به حل مسائل و مشکلات روزمره زندگی ما می‌کند؟ چنانچه مواد درسی را با تجربه دانش‌آموزان مرتبط نکنیم، بسیاری از این اطلاعات فراموش می‌‌شوند و ما فقط وقت و انرژی و هزینه‌مان را با مجبورکردن دانش‌آموزان به حفظ کردن بی‌معنا تلف کرده‌ایم.

یادگیری مبتنی بر مغز

طبق نظر دیوید پرکینز، ما دانش‌آموزانی می‌سازیم با «دانش شکستنی» که یا بعد از امتحان به یاد نمی‌آورند یا نمی‌دانند چه وقت و چطوری از آن استفاده کنند.

جمع‌بندی یافته‌های حاصل از تحقیقات انجام‌شده در باره مغز، بسیاری از حوزه‌های مرتبط با آموزش و تدریس رو تغییر می‌دهد ازجمله: زمان شروع مدارس؛ سیاست‌های انضباطی؛ روش‌های ارزیابی؛ راهبردهای تدریس؛ اولو‌یت‌های بودجه؛ محیط‌های کلاسی؛ کاربردهای فناوری؛ نحوه تفکرمان در باره تربیت‌بدنی و هنر.

نکته مهم این‌که صرفا به این دلیل که کسی در جایی مطلبی یا تصوری یا توهمی مرتبط و سازگار با مغز خوانده است، آن‌ تصور را به مطالعات خود نیفزایید.

هر مطلب جدید و تازه‌ای دیدید یا خواندید از خودتان بپرسید آیا این تحقیقات در حد نظریه است؟ منبع آن از کجاست؟ آیا نتایجی از کاربردهای موفق آن در کلاس ارائه شده است؟

هر چه بیشتر بفهمیم بهتر می‌توانیم تصمیم بگیریم که چه موضوع و راهکاری با مغز سازگار است و چه راهکاری سازگار نیست.

اصل بر این است که یادگیری سازگار با مغز،‌ ماندگار بماند و در تمام زمینه‌ها اثرگذار باشد ازجمله در زمینه راهبردهای تدریس، سیاست‌های انضباطی، هنر، آموزش ویژه، برنامه درسی، محیط‌های یادگیری، توسعه کارکنان، ارزیابی و حتی تغییرات سازمانی.

سه گام اساسی

برای این‌که  ببینیم و بررسی کنیم به‌عنوان پدرومادر یا مدرس و آموزگار با این همه اطلاعات درباره مغز باید چه‌کار کنیم، سه اقدام پیشنهاد می‌شود

گام نخست: «تحصیل‌کننده مصرف‌کننده» باشیم: در حوزه تحقیقات مرتبط با مغز باید با آموختن اصطلاحات اصلی و یافتن منابع تحقیقات، بررسی کنیم که تحقیقات و یافته‌های چه کسی موثق است و چه کسی موثق نیست و براساس آن اقدام کنیم.

گام دوم: از خودمان و محل کار یا خانه یا دوستان به صورت عملی شروع کنیم یعنی نیازمند تحقیقات توأم با عمل هستیم و نه نظریه‌های یادگیری؛

گام سوم: دانش خودمان و اقدام‌های خودمان در حوزه مغز را با دانش‌آموزان و اولیا و مربیان و سایر همکاران و دوستان به اشتراک بگذاریم. از آن‌ها بخواهیم ما را در اجرایی‌کردن این اطلاعات کمک کنند و ما نیز از آن‌ها حمایت کنیم.

ان‌شاءالله در بخش‌های بعدی، به طور جزئی نکته‌های جذاب و اثربخش مبتنی بر پژوهش‌های معتبر و کاربردی در حوزه یادگیری سازگار با مغز ارائه خواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *