تندخوانی و آخرین سخنرانی

تندخوانی و آخرین سخنرانی؛ توصیه‌های رندی پاش برای زندگی بهتر

پیش‌شروع:

کمی روند مقاله‌های وب‌سایت را سمت‌وسو داده‌ام به نتیجه‌های تندخوانی؛ یعنی چی؟ یعنی به‌واسطه سریع‌تر و دقیق‌تر و بیشتر خواندن، مطلب‌های بیشتری می‌نویسم و این مطلب‌ها به‌ طور عمده، با تمرکز بر کتاب‌هایی است که می‌خوانم. همیشه فهرستی از کتاب‌های در صف مطالعه دارم که هر دوسه‌روز یک‌بار یکی‌شان را می‌خوانم و بعد مایندمپ و مرور و نوشتن درباره‌شان.

کتاب‌های در صف مطالعه:

کتاب‌های در صف مطالعه

شروع:

خب؛ امروز درباره رندی پاش می‌نویسم.

نویسنده‌ای آینده‌نگر و باهوش که در زمان زندگی‌اش کاری کرد تا شود ماندگار در ذهن بسیاری از افراد. دردآور و گریه‌آور و بغض‌آور است داستانش. نمی‌خواهم زیاد کنم حساسش. سرطان داشت و سه فرزند هم داشت. قدونیم‌قد و کوچک‌تر از آن که بفهمند پدرشان بیمار است و به خاطر آن بیماری تا کمتر از شش‌ماه نزدشان است.

تندخوانی و آخرین سخنرانی

متخصص در حوزه علوم کامپیوتر و بسیار پرتلاش و جذاب و راضی از زندگی عالی با همسر و فرزندان؛ خانواده‌ای بانشاط و سلامت و فعال.

ناگاه به ‌هم ریخت؛ ابتدا تصور کرد خیلی مهم نیست و به ظاهر یک بیماری ساده، ولی گفتند ساده نیست، سرطان است.

باورش سخت است، به همین سادگی. سرطان پانکراس. امید به زنده‌ماندن نداشت نه خودش و نه هیچ‌کدام از اطرافیان. باوجوداین با خودش گفت می‌جنگم. زیرورو کرد اینترنت و کتابخانه‌ها و مقاله‌ها تا برسد به راز و رمزی از درمان و بهبودی آن. گفتند امکانش هست با عمل جراحی و برداشتن بخش‌هایی از بدنتان و مراقبت‌های طولانی. قبول کرد و عمل کرد و تمام علامت‌‌های سرطانی به ظاهر ناپدید شد در بدنش. خوشحال از عملش. برگشت به آغوش خانواده‌اش. بعد از مدتی کوتاه، باز هم ناراحتی، باز هم بیماری، باز هم آه. سرطان دوباره ریشه دوانده، کار از کار گذشته. زنده‌ماندنت از همین امروز تا در نهایت، شش‌ماه بیشتر نمانده.

روزها با بچه‌ها و خنده‌های زورانه و شب‌ها سر در آغوش همسر، گریه‌های شبانه. حسرت روزهای نبودنش، دلتنگ‌شدنش برای آینده، ندیدن همسر و فرزندانش، بزرگ‌شدنشان و ندیدن آینده درخشانشان.

پشت جلد آخرین سخنرانی

بی‌تاب بود. حسرت و غصه و ناله بس بود؛ می‌خواست کاری کند تا بعدها بچه‌ها افتخار کنند به پدرشان. تصمیم گرفت بماند با قدرت و استفاده برد از همین شش‌ماه باقیمانده به عنوان بهترین فرصت. درس‌ها و نکته‌ها و حرف‌هایش را به‌کار گیرند و جای خالی‌اش را کمتر حس کنند.

آخرین سخنرانی. رندی پاش

برای مراسمی دعوت شد به عنوان سخنران. گفتند: موضوع سخنرانی‌ات؟ گفت: رؤیاهای کودکی. گفتند: چه ربطی به مدرکت؟ گفت: می‌خواهم ماندگار شود برای همسر و فرزندانم.

در اوج بیماری و شیمی‌درمانی، تصمیم گرفت تا برود سخنرانی. سخنرانی‌ای انجام داد رؤیایی. به ظاهر برای تمام مردم و در دل به‌خاطر فرزندانش و به خاطر فداکاری‌ها و ازخودگذشتگی‌های همسرش.

از دوران کودکی‌اش گفت و پیشرفت‌ها و موفقیت‌هایش؛ از نکته‌ها و تجربه‌های تلخ و شیرینش و هزار خاطره‌ و آرزوهایی که می‌خواست بسازد برای زندگی‌اش.

تمام حرفش شاید می‌شد این طور خلاصه کرد:

به زندگی‌تان، به فرزندانتان، به همسرتان برسید، شاید این باشد آخرین فرصتتان. بگذارید بچه‌ها، بچه‌گی کنند، دیوارهایتان را خط‌خطی کنند، هر چه می‌خواهند، سروصدا و گریه و شادی کنند، بشکنند و بریزند و بپاشند. از آن‌ها نخواهید همیشه منظم و ساکت و بی‌سروصدا باشند، نخواهید همیشه گوش به‌فرمان، همیشه در حال انجام تکلیف‌هایشان و همیشه مؤدب و در خدمتتان.

با تمام وجود کنارشان باشیم نه فقط سر در گوشی موبایل و سرگرم کارهای خودمان. نبودنمان را کمتر حس کنند در آینده. نخورند حسرت روزهای کودکی‌شان؛ شکایت نبرند در دل از بازی‌نکردن‌ها با پدر یا مادرشان. ربات‌گونه تربیت نشوند و حس نکنند چقدر کم است لحظه‌های باهم‌بودنشان.

همین لحظه گویی دلم تنگ شد برای بچه‌ها؛ خواب‌اند هر دوشان. داشتم می‌گفتم از داستان. رندی پاش در سراسر کتاب، به‌ بهانه‌ای صحبتی می‌آورد به میان، از جی، از معشوقش، از کسی که در هر حال بوده است همراهش. بی‌هیچ اعتراض و بهانه، انجام تمام کارهای خانه، سه بچه و یک بیماری سرطانی که برای مردن نیست آماده.

سخنرانی‌اش را شروع کرد با اطمینان. از دوران کودکی‌ خودش گفت و مادر سخت‌گیرش و پدری که مدام برایش قصه می‌گفت و فرهنگ لغات و دائره‌المعارف می‌خریدش. یعنی برایش می‌خرید. بعد گفت از درس‌ها و نکته‌هایی که آموخته است تا بتواند کمک کند به دیگران تا برسند به آرزوهایشان.

توصیه‌های رندی درباره زندگی‌ بهتر و ارتباط دادن آن با تندخوانی

توصیه نخست: توجه به مدیریت دقیق زمان

قدر زمان‌مان را بدانیم و بیهوده هدر ندهیم. گویی پول است در دست یا جیبتان. بی‌خود و بی‌جهت، هدر ندهید زمان‌تان. تندخوانی هم دقیق همین کار را می‌کند برایمان. می‌توانیم مطلب بیشتر بخوانیم در زمان کمتر و این یعنی استفاده بهتر از زمان‌مان.

برای مطالعه کامل درباره تندخوانی، مقاله جامع «تندخوانی و تقویت حافظه: از مبتدی تا حرفه‌ای» را ببینید.

توصیه دوم:‌ معجزه داشتن برنامه

نوشتن کارها و اقدام‌ها در قالب برنامه، ناخودآگاه روند پیشرفتمان را افزایش می‌دهد. برای هر ساعت و هر روز و هر هفته‌مان برنامه‌ریزی کنیم و هرازگاهی بررسی کنیم، چنانچه پیشرفتمان مناسب نیست، شاید باید برنامه‌مان را عوض کنیم. در تندخوانی نیز با برنامه‌ریزی روزانه و انجام تمرین‌های مشخص و مدون پیش می‌رویم. نخست به شما درباره میزان سرعت مطالعه و درک مطلب و نیز سرعت عملکرد مغز، معیار می‌دهیم و سپس با تمرین و اجرا و پشتیبانی، آن‌ها را ارتقا می‌دهیم

توصیه سوم: توجه به استراحت

مدام در حرکت بودن و فعالیت‌ و کارکردن، چه فیزیکی یا غیرفیزیکی مثل یک جا نشستن و سر در گوشی ‌کردن،‌ به‌تدریج از پا می‌اندازدمان. بهتر است توجه بیشتری کنیم به تفریح و استراحتمان. برای یادگیری نیز، به‌طور قطع تمرکز مدام و طولانی، موجب خستگی و کاهش کارایی می‌شود و استراحت و تغییر حالت یادگیری از متمرکز به پراکنده نیازی ضروری است که باید به آن توجه کنیم. تکنیک پومودورو را فراموش نکنیم.

توصیه چهارم:‌ صداقت یا سادگی

رندی می‌گوید صداقت به‌طورقطع بهتر است از سادگی. تندخوانی هم بهتر است از معمولی‌خوانی.

توصیه پنجم:‌ بی‌اعتراض فقط و فقط کار

بسیاری شکایت دارند از زمین و زمان. از مشکل‌ها و دغدغه‌ها و رنج‌ها و نداری‌ها. به‌ قول رندی، چنانچه فقط یک‌دهم انرژی گله‌وشکایت‌مان را بگذاریم برای کارکردنمان، می‌شود حل تمام مشکلاتمان. در تندخوانی نیز به جای اعتراض به مشکل در مکث و برگشت به عقب و بلندخوانی، فقط بایست تمرین کنیم تا برسیم به این خودآگاهی که در آینده، چقدر کمک می‌کند بهمان در بهبود و رشد و ارتقای شخصی‌مان.

توصیه ششم: بی‌توجهی به حرف مردم

نگران نباشیم که چه می‌گویند درباره‌مان. چه از دوست و آشنا گرفته و چه آدم‌های غریبه و اطرافیان. این نگران‌نبودن و بی‌توجهی به حرف دیگران، تا ۳۳درصد افزایش می‌دهد کارایی‌مان. این را رندی در کتابش می‌گوید و البته در دلیلش می‌گوید، فعلاً قبول کنید تا بعداً بگویم بهتان. تندخوانی هم می‌توانی شروع کنی در هر سن و جایگاه و مقامی که هستی، چرا اینقدر نگران حرف مردم هستی.

توصیه هفتم: کار گروهی

با افراد درست کارهای مشترک انجام دهیم و از مشارکت با هم لذت ببریم. در تندخوانی، حس تمرین‌های گروهی، بسیار بیشتر و مؤثرتر است. چه بهتر که تکنیک‌های تندخوانی را دقیق یاد بگیریم و با خانواده و فرزندان و دوستان تمرین کنیم و به اشتراک بگذاریم تا همه با هم پیشرفت کنیم به سوی رشد و تعالی.

توصیه هشتم: قدردانی

هر کس به ما نکته‌ای یا مهارتی آموخت، از وی سپاسگزاری کنیم. حال چه به طور شفاهی یا نوشتن نامه‌ای یا ایمیل یا پیامی. این نکته می‌تواند دانشی باشد در حد یک جمله یا یک کتاب؛ می‌تواند انگیزشی باشد، در حد یک اشاره یا نگاه؛ یا اینکه باشد از نوع مهارتی، برای مثال مهارت نواختن موسیقی یا تندخوانی.

توصیه نهم: نه به ناامیدی

هیچ کاری و اقدامی و درخواستی را به دلیل مواجه‌شدن با نه دیگران رها نکنیم. نه‌شنیدن‌ها را در خود تقویت کنیم و برای تبدیل‌ّشان به پاسخ مثبت تلاش کنیم. حال یا تمرین‌مان را بیشتر کنیم یا روش‌مان را عوض کنیم یا نگاه‌مان را. در تندخوانی نیز از سختی شروع کار و تغییر روش مطالعه نگران نشویم، سست نشویم و خدای نکرده ناامید نشویم. می‌خواهیم روش معمولی سال‌ها مطالعه‌کردن بدون درک و فهم مناسب را کنار بگذاریم و به‌جای آن به روشی بخوانیم که هم سریع‌تر باشد و هم با درک مطلب بیشتر؛ یعنی همان تندخوانی.

توصیه پایانی از شما:

این نکته‌ها و توصیه‌ها از بزرگان و نویسندگان و صاحب‌نظران ادامه خواهد یافت در مقاله‌های بعدی‌مان و ان‌شاءالله مفید و مؤثر باشد برایتان. و در پایان شما بزرگواران چنانچه نکته یا توصیه یا نظری دارید، بفرمایید، هستم در خدمتتان.

دکتر مجید نعیم‌یاوری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *